باز هم، دوباره، شریعتی
در دهۀ نود و عمدتاً در دولت روحانی بیش از ده عنوان کتاب در باب شریعتی منتشر شده است[1]، اما تعداد همایشهایی که دربارۀ وی برپا شده، دو برابر این رقم است. در ابتدای آذر امسال نیز یکی از بزرگترین این همایشهای اخیر طی دو روز بر پا گردید. در این همایش هدف عمده آن بود که مفهوم نو شریعتی تأسیس و در فضای فکری ایران کاربردی گردد. امری که بیشتر دستوری و تجویزی روشنفکران به جامعۀ فکری است تا چیزی بر خواسته از دینامیسمهای درونی جامعه. باید پرسید که چرا امروز چنین توجهی به شریعتی میشود؟ جستار پیش رو تلاشی است برای پاسخیابی بدین سؤال با این تأکید که این نوشته به دنبال اضافه کردن شرح و یا نقدی بر تشریحات و تنقیدات فراوان بر آثار شریعتی نیست. این جستار بر آن است تا نشان دهد که گروه های مختلف چه استفاده ای از شریعتی در زمانهای گوناگون کرده اند و امروز مطرح شدن شریعتی چه خطرهایی میتواند برای جامعۀ فکری و سیاسی ایران داشته باشد.
روشنفکری ایران در ۵۰ سال اخیر به انحای گوناگون درگیر شریعتی بوده است. اسلامگرایان، روشنفکران دینی و غیر دینی، جریان اصلاح طلب و حتی برخی از جریانهای اصولگرا، اگر نگوییم که از دامان شریعتی رسته اند، مرهون اندیشه های شریعتی اند. آنچه آرای شریعتی را در این راه توانا میکند، خلاقیت نهفته در آثار وی است که عقاید او را بدل به منبع الهام کرده است. این خلاقیت را هم میتوان در نثر و گفتار وی دید و هم در مفهومسازیهایی که انجام داده است.
شریعتی از لحظۀ مطرح شدنش در جامعۀ ایران به سرعت برای گروهها و جریانهای سیاسی کاربردپذیر شد. اولین استفاده از شریعتی را ساواک انجام داد. ساواک برای کنترل مارکسیسم در کشور به مطرح شدن افکار شریعتی در جامعه میدان داد، تا عقاید وی با روشن کردن آتش اسلامگرایی، جبهه ای در مقابله با مارکسیسم به وجود آورد[2]. اما همزمان با این کاربرد، جریانهای اسلامی مارکسیسم و گروه مجاهدین خلق نیز به شریعتی آویختند و اندیشۀ وی را زبان گویایی برای افکار خود یافتند. این استفادۀ مارکسیستها از شریعتی، حکومت وقت ایران را واداشت که بر خلاف رویۀ قبل به مقابله با شریعتی برخیزد و کتابهای وی را بسوزاند. مقالۀ «انسان، اسلام و مارکسیسم» که بعد از دستگیری شریعتی توسط ساواک نگارش یافت، مارکسیستها را از شریعتی رویگردان کرد[3].
بیش از این دو سازمان، شریعتی دستمایۀ گروههای اسلامگرا بود. شریعتی قرائتی از اسلام سیاسی ارائه داد که با قرائت اسلام سیاسی خمینی تفاوت داشت. میتوان قرائت وی از اسلام را در ادامۀ جریان اصلاح طلب دینیای دانست که امثال شریعت سنگلجی و علی اکبر حکمی زاده[4] طرح افکنده بودند و خمینی با آنها مخالف بود. اما این عقیدۀ مخالف شریعتی در اسلامگرایی بود که پیروز شد، آن هم در زمینی که اتفاقاً شریعتی آن را -بهواسطۀ اشتیاقی که در مردم به اسلام پدید آورده بود- فراهم کرده بود. در واقع شریعتی با سیاسی کردن اسلام به گروه های اسلامگرا اجازه داد که از منظومۀ آرای وی صرفاً ابعاد دینی را برگیرند و به سایر ابعاد فکری وی که عملاً برای آنها بلا استفاده بود، بیتوجه بمانند[5].
بعد از پیروزی انقلاب، افکار شریعتی دستمایۀ نحله هایی مانند جبهۀ ملی، جریانهای ملی- مذهبی[6] و جریانهای اصلاحطلب دینی شد. هر کدام از این نحله ها با استفاده از شریعتی و دریچه ای که وی گشوده بود، به دنبال نقد وضع موجود برآمدند. یکی از بهترین درگاه هایی که در آن میتوانیم حلول روح شریعتی و نقد رادیکال اسلامگرایی افراطی در فضای پسا انقلابی را شاهد باشیم، مجلۀ کیهان فرهنگی[7] است. مجله ای که سعی در برجسته کردن ایدۀ اصلاح دینی داشت و این را در همان صفحات اول شمارۀ اول خود مطرح کرده بود. بعدتر زمانی که کیهان فرهنگی تعطیل شد، عبدالکریم سروش و کسانی که همراه با او به توسعۀ سیاسی و انجام اصلاحات در ساختار جمهوری اسلامی باور پیدا کرده بودند، زیر لوای مجلۀ کیان[8] گرد هم آمدند. این اندیشمندان که بعدها به حلقۀ کیان معروف شدند[9]، بدون کنار نهادن جنبۀ دینی شریعتی، وی را با یک نگاه سیاسیتر مال خود کرده و به گفتگو با آرای شریعتی برای به وجود آوردن یک آلترناتیو سیاسی درون نظام موجود پرداختند. بارقه های این نگاه را در همان شمارۀ اول کیان میتوان یافت. در این شماره، سخنرانی از سروش با عنوان «تقلید و تحقیق در سلوک دانشجویی» نقل شده است که درونمایۀ آن قوام یافته با آرای شریعتی است؛ در آنجا سروش از نهادینه شدن جنبش اسلامی و برآمدن اسلام فقاهتی سخن میگوید، اسلامی که مردمان را به تقلید وا میدارد و در عین حال نهادینه شدن یا مؤسسه ای شدن اسلام در آن موجب رخوت شده است.
در دورۀ خاتمی، شریعتی و عقاید وی با توجه به تجربۀ کیهان فرهنگی و کیان، تبدیل به منبعی برای گفتمان اصلاح طلبی و روشنفکری دینی شد. جریان اصلاح طلبی به تأسی از آرای شریعتی سعی در کنار زدن روایت مسلط از اسلام سیاسی و جایگزین کردن اسلام مسامحهگر و دموکراتیک داشت. نیاز آن روز جامعه، مشروعیت بخشی به جریانی اصلاحی در چهارچوب «ایران برای همۀ ایرانیها» بود که از ایده های دموکراتیک شریعتی تغذیه میکرد و در عین حال پا از شریعتی فراتر گذاشته و به فکر ساختن یک منظومۀ سیاسی بود.
اما آرای شریعتی در دورۀ احمدینژاد همچون آرای سروش کمرنگ شد و از میانۀ دورۀ احمدی نژاد، رضا داوری اردکانی، سید جواد طباطبایی و شبح مرتضی مطهری به عنوان متفکرین ایرانیای که علاوه بر شناخت غرب، پای در اسلام دارند، محفل آرای فضای اندیشه ای ایران شد. در این دوره اصلاح طلبان کمتر به شریعتی رجوع کرده و خود را با کارهای آکادمیکتر درگیر کردند. شاید بی بهره شدن آرای شریعتی در این دوره از آن جهت بود که برای پوپولیسم ایرانی هیچ سخنی نداشت.
با ورود به دورۀ روحانی و جان یابی دوبارۀ فضای اصلاح طلبی، شریعتی مجدداً بازیابی شد. هدف از این بازیابی مجدد راه انداختن گفتمان نو شریعتی است. اگرچه منادیان این گفتمان جدید همان کسانی هستند که یک بار در دورۀ خاتمی، شریعتی را مصرف کرده اند، اما این بار سعی در پیدا کردن وجه دیگری در شریعتی دارند. میتوان این بازیابی (یا استفادۀ) چهارم را سیاسی-اجتماعی دانست. بدین معنا که شریعتی یا الگوی شریعتی این بار باید راهی برای ورود روشنفکر به جامعه، فهم دیگرگونیهای روی داده از دین در جامعه، چگونگی برقراری پیوند میان جامعه، دین و سیاست، باز پس گرفتن دین از چنگ فقها، راه حلی برای بنیادگرایی و... را بر ما میسر کند. در واقع در این گفتمان نو شریعتی، شریعتی کلید حل مسائل جامعۀ ماست.
این تلاش اخیر با این هجمۀ گسترده به نظر تلاشی بیثمرتر از همیشه می آید. چراکه در این حرکت، هدف، پاسخ یافتن به تمامی بحرانهای کنونی از شریعتی است، چنانکه هاشم آقاجری بیان داشت «گفتمان شریعتی تنها گفتمانی است که میتواند برای امروز ما وضعیتی برای برونرفت ارائه کند»[10]. امروز شریعتی نمایانگر راهی به رهایی و منجی ماست.
اما آنچه مغفول مانده آن است که شریعتی حتی در بهترین حالت، پاسخی به تمام بحرانهای دورۀ خود نیز نداشت، چه رسد به امروز که بحرانهای جامعۀ ایران عمیقتر و متفاوتتر از آن روزگار است. احتمالاً پیشوند "نو" در عبارت "نو شریعتی" نمایانگر آن است که مشکلات جامعۀ ایران جنس دیگری دارد، اما برای حل این مشکلات، آکادمیسینها آرای شریعتی را همچنان بهترین راه چاره میدانند. این روشنفکران گویا توجه ندارند که این شریعتی بود که بازگشت به خویشتن را مطرح میکرد و امروز مطرح کردن بازگشت به شریعتی، عقبتر رفتن از خود شریعتی است.
مددجویی از شریعتی در دورههای مختلف تاریخی با توجه به مختصر شرحی که آمد، به جز در بحبوحۀ انقلاب منجر به دستاورد مؤثری نشده است. به همین سیاق ”نو شریعتیگری“ امروز برای بحران کنونی جامعۀ ایران نه تنها دستاوردی نخواهد داشت، بلکه به خاطر مختصات کنونی جامعۀ ایران خطرناکتر و دردسرآفرینتر نیز خواهد بود. ریشه های این دردسرآفرینی را باید در ارتباط دین و سیاست در آرای شریعتی جست، آرایی که عمومی بودن و خصوصی بودن دین را توأمان برجسته میسازد و اینگونه از عرصۀ خصوصی به عرصۀ عمومی پل میزند. اما نمیتواند مداخلۀ عرصۀ عمومی را در عرصۀ خصوصی محدود و یا مشروط کند. یعنی، شریعتی برای دینی و اخلاقی نگه داشتن عرصۀ خصوصی، عرصۀ عمومی را مسئول میداند و اینگونه راه را برای مداخلۀ سیاست در فضای عمومی میگشاید. اما در سالهای اخیر، تجربۀ قانوننویسی کشورها مختلف اروپایی و آمریکای لاتین نشان از سعی این کشورها در کاستن مداخلۀ عرصۀ عمومی در عرصۀ خصوصی دارد. فجایعی که در میانۀ قرن بیستم برای جهانیان پدید آمد، انگیزۀ مهم نهفته در پس این اقدامات است. همراستا با این خطری که در آرای شریعتی لانه کرده است و نحوۀ برخورد اخیر روشنفکران با اندیشۀ شریعتی یا به عبارت دیگر، تأکید مجدد بر مقولۀ دین برای بازخوانی سیاست و جامعه در ایران، عملاً به نادیده انگاشتن بخشی از مردم ایران خواهد انجامید که در این سالها عرفیتر شده و از هر مبحث دینیای گریزان شده اند.
بحران روشنفکری ایران در همین تکرار و دوباره خوانی شریعتی است. این بازگشتن نشان از آن دارد که هم شریعتیهای دیگری در این جامعه پدید نیامدهاند و هم به لحاظ فکری، جامعۀ روشنفکری ایران درگیر گذشته و فاقد تصویری برای آینده است. جامعۀ ایران نیازمند متفکرینی برای عصر خود است که با شناخت روشنفکران پیشینی همچون شریعتی، اندیشۀ آنان را برای پدید آوردن منظومه ای سیاسی-اجتماعی جدید تعدیل و گاه ویران کند و اما در این راه به سراغ احیا، اصلاح و یا تجدید یک ایده نباشد.
[1] . برخی از آثار منتشره در این مهر و مومها ازاین قرار است: مجموعه مقالات همایش شریعتی و دانش تاریخ، ۱۳۹۱، تهران: پژوهشکدۀ تاریخ اسلام. شنیدی، غلامرضا، ۱۳۹۳، شریعتی در پژواک معنی، اهواز: خالدین. درگاهی، محمد، ۱۳۹۳ شریعتی آشنای ناشناخته: تأملی در آرای برخی از منتقدان شریعتی، تهران: کویر. عبدالکریمی، بیژن، ۱۳۹۳، شریعتی و تفکر آیندۀ ما، تهران: نقد فرهنگ. صادقی، محمد، ۱۳۹۴، شورشی: مبارزه و زیست شریعتی، نشر اتاق آبی. یاری، امین، ۱۳۹۴، علی شریعتی در گسترۀ قضاوت، تهران: چاپخش. صادق زیباکلام، ۱۳۹۴، از دموکراسی تا مردمسالاری دینی: نگرشی بر اندیشۀ سیاسی دکتر علی شریعتی، تهران: روزنه. میری، جواد، ۱۳۹۶، آزادي و تاريخ (تأملی بر نگاه انسانشناسانِ شريعتي)، تهران: نقد فرهنگ و...
[2] . ارتباط ساواک با شریعتی ارتباطی است که نه تأئید شده است و نه تکذیب، رویکردهای مختلفی به این استفاده وجود دارد. عده ای بر آن هستند که شریعتی از این راه، پول دریافت کرده و عده ای معتقدند این استفاده بدون مشارکت فعال شریعتی بوده است. عده ای از مخالفان فکری شریعتی همچون سیدحسین نصر بر آن هستند که شریعتی سر و سر عمیقی با ساواک داشته است. در این باره بنگرید به:
[4] . نگاه کنید به رسالۀ کوچک اسرار هزاره.
[5] . میدانیم که جریانهای سنتیتر و رادیکالتر از همان اوان مطرح شدن شریعتی با نوع نگاه وی با اسلام ناسازگار بودند. البته در خود این جریانها نیز باید تدقیق کرد. به عنوان مثال، مطهری موافق آرای شریعتی نبود، اما بهشتی کتابی در وصف وی نگاشت.
[6] . شاید مهمترین شخصیتی که در این جریان به آرای شریعتی توجه کرده، رضا علیجانی است که ۷ کتاب در باب وی نگاشته است.
[7] . اولین شمارۀ کیهان فرهنگی در فروردین سال ۱۳۶۳ چاپ شد.
[8] . اولین شمارۀ مجلۀ کیان در آبان ماه سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید.
[9] . اندیشمندان این حلقه که از دورۀ کیهان فرهنگی کنار هم جمع شده بودند، عموما به اصلاحات و توسعۀ سیاسی در ایران باور داشتند. همچنین آنها در پی نقد علمی دین و اصلاح دین نیز بودند که از این رو به آنها روشنفکران دینی نیز گفته شد.
[10]. کنفرانس "اکنون، ما و شریعتی" که در دو آذر ۱۳۹۶ در دانشکدۀ علوم اجتماعی ایران برگزار شد.
این متن صرفا بیانگر نظرات شخصی نویسنده است و لزوما بازتاب دهندۀ دیدگاه های ایرام نیست.