جنگ ایران بر علیه امواج رادیو تلویزیونی
در جامعۀ بستهای مانند ایران که در آن دولت کنترل شدیدی بر رسانههای داخلی و تمام اشکال ارتباطات اعمال می کند، رسانۀ فراملی اهمیت زیادی برای مقامات و شهروندان دارد. با تأسیس تلویزیون ملی ایران در سال ۱۳۴۵ و عمدتا بعد از انقلاب ۵۷ و بنیانگذاری صدا و سیمای جمهوری اسلامی، بیش از ۵۰ سال است که دولت کنترل کاملی بر رسانۀ ملی کشور را دارد. از آن زمان تاکنون و علیرغم تلاشهای دولت جهت محدود ساختن ایرانیان به شبکههای رادیویی و تلویزیونی دولتی خود، مردم علاقمند به صدها شبکۀ رادیویی و تلویزیونی فارسی زبان خارج از کشور بوده اند که برای ایرانیان برنامه پخش می کنند. شبکههای خبری خارجی به ویژه امتیاز انحصاری صدا و سیمای دولتی را شکست داده و سانسورهای دولت را دور زده اند.
در حالی که در دوران پهلوی ملاحظات سیاسی تنها دغدغۀ دولت شاهنشاهی بود، بعد از انقلاب ۵۷ و اسلامی شدن رسانه، مخالفت با تهاجم فرهنگی غرب و مداخلات سیاسی در اولویت نظام قرار گرفته است.
در حالی که در دوران پهلوی ملاحظات سیاسی تنها دغدغۀ دولت شاهنشاهی بود، بعد از انقلاب ۵۷ و اسلامی شدن رسانه، مخالفت با تهاجم فرهنگی غرب و مداخلات سیاسی در اولویت نظام قرار گرفته است. با این وجود، وجه مشترک سلسلۀ پهلوی و مقامات جمهوری اسلامی، "بازی مقصر دانستن" دیگران در تمام مشکلات سیاسی و اجتماعی ایران بوده است. شاه در طول سالهای منتهی به انقلاب اسلامی، همواره بیبی سی را "دشمن شمارۀ یک" خود می نامید. از سوی دیگر، نقش بیبی سی در کودتای سال ۳۲، همیشه در سالگرد این کودتا به عنوان عامل مؤثر در فروپاشی دولت وقت نخست وزیر مصدق برشمرده می شود.
اصطلاح "جنگ نرم" که با واژۀ "دشمن"، "تهاجم فرهنگی"، "براندازی نرم" و "فریب تودۀ مردم" در هم تنیده شده است، اصطلاحاتی هستند که در این سالها بارها از زبان مقامات ایرانی شنیده شده اند.
ظهور تلویزیونهای ماهوارهای در دهۀ نود میلادی چالش جدیدی را برای مقامات ایران و صدا و سیمای جمهوری اسلامی به وجود آورد. از آن به بعد، مقامات ایران همواره ایران را در عرصۀ میدان "جنگ نرم" واقعی دانسته اند. اصطلاح "جنگ نرم" که با واژۀ "دشمن"، "تهاجم فرهنگی"، "براندازی نرم" و "فریب تودۀ مردم" در هم تنیده شده است، اصطلاحاتی هستند که در این سالها بارها از زبان مقامات ایرانی شنیده شده اند. در واقع شبکههای ماهوارهای از نظر نظام، جبهۀ غربی هستند که سعی دارند مشروعیت سیاسی و مذهبی کشور را تخریب نمایند. این موضوع تا بدانجا پیش رفت که آقای خامنهای وجود جنبش سبز را نتیجۀ تلاشهای غرب در براندازی نرم جمهوری اسلامی با کمک رسانههای خود و بر رأس آنها بیبی سی فارسی معرفی نمود.
جمهوری اسلامی پارازیت شبکههای ماهوارهای فارسی زبان را به عنوان نمایش قدرت و توانایی خود در مقابل امواج دشمن جهت حفظ ثبات کشور توجیه نموده و آن را می ستاید. متقابلا بسیاری از ایرانیان این شبکهها را صرفا وسیلۀ سرگرمی و تفریح خود می دانند، جایی که اطلاعات جدید کسب نموده و با تازههای دنیا باخبر می شوند. مردم تمایل دارند اخبار سراسر جهان را بشنوند و نه تنها آخرین فیلمهای اکشن آمریکایی و فیلمهای کلاسیک فرانسوی بلکه فیلمهای سانسور نشدۀ ایرانی را نیز تماشا کنند.
شکی نیست که بسیاری از این شبکهها ماشینهای تبلیغاتی صاحبان خود و دارای سیاست رسانهای خاص خود هستند که سعی دارد منافع ملی آنها را در کشورهای مورد نظر پیش ببرد، و بر خلاف ادعای همیشگی آنها، بیطرفیشان همواره زیر سؤال بوده است. به عنوان مثال سیاست بیبی سی در خصوص روابط ایرانبریتانیا همواره همسو با منافع بریتانیا و سیاست خارجۀ آن کشور در قبال ایران بوده است؛ اگرچه مسئولان بیبی سی هرگز زیر بار این ادعا نرفته اند. اگر تأثیر شبکههای ماهوارهای بر افکار عمومی ایرانیان را بپذیریم که خود این موضوع مستلزم بحث و بررسی بیشتر است، باید از خود بپرسیم چگونه بیبی سی، صدای آمریکا و سایر تلویزیونهای فراملی می توانند بر افکار عمومی ایرانیان تأثیر بگذارند حال آنکه رسانههای ایران نمی توانند به افکار شهروندان خود نفوذ کنند؟
با در نظر گرفتن تمام مقاطع حساس تاریخ ایران که مقامات کشور رسانههای خارجی را مسبب تمام ناآرامیها می دانند، مهمترین تأثیر این رسانهها زمانی است که "افزایش نیاز رسانه ای" به خصوص در طی یک بحران و یا تغییر مهمی مانند دورۀ انتخابات رخ می دهد.
با در نظر گرفتن تمام مقاطع حساس تاریخ ایران که مقامات کشور رسانههای خارجی را مسبب تمام ناآرامیها می دانند، مهمترین تأثیر این رسانهها زمانی است که "افزایش نیاز رسانه ای" به خصوص در طی یک بحران و یا تغییر مهمی مانند دورۀ انتخابات رخ می دهد. در واقع نقش شبکههای ماهوارهای زمانی پررنگ می شود که نیاز جامعه با سانسور شدید رسانههای دولتی و ممانعت از جریان آزاد اطلاعات توسط مسئولان پاسخ داده می شود. در این موقعیت رسانۀ فراملی منبع اصلی خبر برای جامعه شده و نقش "لامپ جادویی" را ایفا می کند که می تواند تمام ابهامات ایجاد شده در طی منازعات و یا تغییر اجتماعی را از میان بردارد. بدیهی است که شبکههای ماهوراهای از آن جهت پا به صحنه می گذارند تا خلأ اطلاعاتی را پر کرده و به اهداف خود در جستجوی خبر دست یابند.
علاوه بر این، در طول تغییرات مهم اجتماعی مانند انتخابات یا بحران اجتماعی مردم فرصتی می یابند تا به ارزیابی مجدد ارزشها، باورها و رویههای خود بپردازند و گزینههای جدید دیگر را مورد بررسی قرار دهند. دقیقا زمانی که اخبار به شدت از سوی دولت سانسور می شود، مقامات ایران فرصت منحصر به فرد ایجاد افکار عمومی را به شبکههای ماهوارهای می سپارند. در واقع، شبکههای ماهوارهای به عنوان بازیگرانی هدفمند، این فرصت را می یابند که کانونی برای ایجاد دانش و واقعیت اجتماعی جهت پاسخ به نیازهای مخاطبان برای دسترسی به راهکارهای قوی باشند.
از سوی دیگر، دقت، اعتبار و بیطرفی اخبار مهمترین اولویت رسانۀ پاسخگو به شمار می رود. باور عمومی بر این است که محصولات رسانههای متعلق به دولت اطلاعات را تحریف و دستکاری می نمایند تا موجب تثبیت سیاستمداران وقت شوند و جلوی تصمیم گیری آگاهانۀ رأی دهندگان را بگیرند، و در نهایت عینیت اخبار را تضعیف می کنند. به علاوه، در حالی که رسانههای دولتی مانند صدا و سیمای جمهوری اسلامی هرگز اجازه نمی دهند صدای مخالفان شنیده شود، شبکههای ماهوارهای این امکان را برای افراد خاموش و در بیشتر مواقع مخالف فراهم می آورند. لذا فقدان رسانههای خصوصی و وجود میدانهایی که تنها به طرفداران نظام اسلامی اختصاص داده شده اند، باعث گرایش مردم به آژانسهای خبری خارجی می شود. وقایع پس از انتخابات ۸۸ نمونۀ بارزی است از محبوبیت شبکههای ماهوارهای در میان ایرانیان و چگونگی تشکیل روابط نزدیک رسانهها با مخاطبان خود را نشان می دهد. از این رو این شبکهها از قدرت خود برای رسیدن به اهداف خود استفاده نموده اند.
به دلیل فقدان آزادی بیان و تفکر در ایران، رسانهها خلأ ارتباطات سیاسی و مشارکت مدنی را که فرهنگ مشارکت را از نوع فعال به نوع منفعل تغییر می دهد، پر می کند.
به دلیل فقدان آزادی بیان و تفکر در ایران، رسانهها خلأ ارتباطات سیاسی و مشارکت مدنی را که فرهنگ مشارکت را از نوع فعال به نوع منفعل تغییر می دهد، پر می کند. لذا رسانه نقش تعیین کنندهای در عرصۀ سیاسی ایران ایفا می کند. در واقع، رسانه به فضای مخالفت با رژیم یا ابزاری برای به چالش کشیدن مجازی دولت تغییر یافته است. در حالی که ایجاد چنین فضایی از سوی رسانههای خارجی مجهز به سرویسهای چندگانه مانند فیس بوک، اینستاگرام، تلگرام و غیره آسانتر از تشویق به آشوبها یا تجمعات خیابانی است، می تواند به سیاست درازمدت رسانهای این شبکهها تبدیل شود و به براندازی نرم نظام بینجامد.
علیرغم ایجاد پارازیت ماهوارهای از سال ۸۲، انهدام هزاران بشقاب ماهواره و جریمۀ صاحبان گیرندههای ماهواره ای، طبق گزارش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران در سال ۹۲، حدود ۷۲ ٪ از مردم تهران و بیش از ۶۰ ٪ مردم ایران در منازل خود به شبکههای ماهوارهای دسترسی داشتند. این آمار و ارقام نشان می دهد که جمهوری اسلامی در سیاست رسانهای خود موفق نبوده است و قوانین سخت و عجولانۀ آن در ممانعت از جریان آزاد اطلاعات راه به جایی نمی برد. مقامات ایران باید توجه خاصی به این موضوع داشته باشند که "جنگ نرم" نیازمند "قدرت نرم" است نه رویکردی سخت و تند.
مطالب این بخش بیانگر نظرات شخصی نویسنده است و لزوما مورد تأیید ایرام نیست.