نگاهی به دیدگاه سروش درباره وحی

 نگاهی به دیدگاه سروش درباره وحی
با فشار دادن دکمه های + و - می توانید اندازه فونت متن را تغییر دهید.
کارشناس ارشد مشتاق الحلو

حدود یک ماه پیش مراسم رونمایی از کتاب "کلام محمد، رؤیای محمد" عبدالکریم سروش در تورنتو برگزار شد. سروش در این مراسم نظراتش را درباره پدیده وحی که موضوع این کتاب و دوازده سال پیش مطرح کرده بود، تشریح کرد. او در سال ۱۳۸۶، در مصاحبه ای به مناسبت انتشار ترجمه انگلیسی کتابش "بسط تجربه نبوی" عنوان کرد که "محمد همانند یک شاعر که شعری را می آفریند، آفريننده قرآن است." دیدگاه های مطرح شده در آن مصاحبه به یکی از جنجالی ترین مسائل فکری در ایران پس از انقلاب مبدل شد.

در حقیقت تفسير سروش از وحی نه تنها واکنش مخالفان، بلکه واکنش تعدادی از روشنفکران دینی و فلسفه پژوهان را نیز به دنبال داشت. تعداد کمی در مقام دفاع از او برآمده، اما بیشتر در نقد این نظرات قلم فرسایی و برخی علما حکم ارتداد او را صادر کرده اند. تعدادی از مراجع تقلید از جمله حسینعلی منتظری و جعفر سبحانی در نقد دیدگاه هایش مقالات مفصلی نوشتند و جوادی آملی در کتابی تحت عنوان "وحی و نبوت در قرآن"، این موضوع را بررسی کرد. برخی دیگر هم مانند مکارم شیرازی و نوری همدانی بدون بررسی مفصل مطلب، مواضع تندی علیه او گرفتند. خامنه ¬ای نیز در دیدار با علما و طلاب حوزه با اشاره به تلاش برخی قدرتها برای منحرف کردن ذهن ملتها از طریق فلسفه یا مطالب شبه فلسفی خاطرنشان کرد: "راه مقابله با این تلاشها، تکفیر، دشنام و عصبانیت نیست، بلکه باید با تکیه بر حقایق دین و معارف عقلی، ذهن بشر را در مقابل مطالب و نظریات انحرافی نجات داد و دستیابی به این مهم، نیازمند عالم شدن و پرورش انسانهای متفکر نظریه پرداز است". علاوه بر مراجع تقلید، افرادی مانند عبدالله نصری و یحیی یثربی؛ پژوهشگران فلسفه و بهاء الدین خرمشاهی؛ قرآن پژوه در رد دیدگاهش مقالاتی نوشتند. در مقابل، افرادی مانند آرش نراقی، نواندیش دینی ایرانی مقیم امریکا، احمد زیدآبادی و اکبر گنجی به نوعی از دیدگاهش حمایت کردند. گذشته از انتشار مقالات و کتابها، نشستها و همایشهای متعددی برای بررسی این موضوع برگزار شد. سروش در پاسخ تعدادی از این مقالات، چند مقاله نوشت و دیدگاه خود را به طور مفصل بیان کرد. در ذیل به طور خلاصه دیدگاه سروش در این زمینه بیان می شود:

وحی از دیدگاه سروش

این روشنفکر دینی تحت تأثیر علامه طباطبایی که وحی را یک "احساس مرموز" می نامد، وحی را "فنی مرموز" می شمرد و ادعا می کند که بسیاری از فلاسفه و صوفیان و معتزله تلمیحا این دیدگاه را دارند. او وحی را الهامی از جنس تجارب شاعران و عارفان می داند و معتقد است که پیامبر مثل شاعری است که احساس می کند نیرویی از بیرون وی را در اختیار می گیرد. اما در حقیقت خود پیامبر آفریننده این "متن" است و مجالی برای صحبت از منبع این الهام که از درون است یا بیرون، نیست. چون الهام از "جان" پیامبر بر می خیزد و جان هر انسان، الهی است. تفاوت پیامبر با دیگران در این است که الهی بودن این جان را درک کرده و آن را از بالقوه به فعلیت در آورده است. البته این اتحاد معنوی با خدا، به معنای خدا شدن پیامبر نیست، بلکه به معنای خدایی شدن اوست. اتحادی محدود به قد و قامت خود پیامبر است و . این اتحاد به اندازه بشریت است نه به اندازه خدا، همانند ریختن بحر در کوزه است. این اتحاد استعداد دریافت وحی را در پیامبر ایجاد کرده است. حال برای به تصویر کشیدن این پدیده بی صورت برای مخاطبین، پیامبر از مفردات و دستگاه مفهومی بشری خود استفاده می کند، چون راه دیگری غیر از این نیست. وقتی پیامبر شکل و صورت وحی –نه مضمون و محتوای آن- را با استفاده از امکانات و توانایی های بشری خود، می آفریند، حالات روحی و روانی اش در این شکل بیرونی منعکس می شود. پس در سطح وحی، تمایزی میان بیرون و درون نیست. لذا نمی توان پرسید وحی از درون پیامبر آمده است یا برون وی.

با این تفسیر، قرآن بعد بشری دارد و در این صورت، طبیعی است که خطا در آن راه یابد؛ البته نه در امور دینی، بلکه در مثالها و داستانها و مسایل جنبی. این خطاها و اشتباهات خدشه ای به پیامبری پیامبر وارد نمی کند، چون وی پیامبر بود نه دانشمند علوم طبیعی و یا مورخ. به گفته سروش هرچه از انسان سر بزند، بشری است. به این ترتیب، پیامبر در جریان وحی موضوعیت دارد، نه طریقیت (نه تنها وسیله است، بلکه فاعل و تأثیرگذار است). محمد بشری است که قرآن بر وی نازل و از او صادر شد. وقتی خداوند خواست با بشر سخن بگوید، پیامبری را فرستاد که سخنان الهی بگوید و این سخنان پیامبر، سخنان خدا به شمار می آید. از آنجا که محمد عرب است، قرآن عربی شده است. و از آنجا که او بشر است، مقیّد به تمامی قیدهای علمی و وجودی و تاریخی و روانی بشری می باشد، زیرا ما فقط زبان آدمیان را می فهمیم. حال اگر فرض کنیم خدا با زبان آدمیان سخن می گوید، از کجا می توان فهمید منظور او از این کلمات بشری چیست؟

وقتی گفته می شود که قرآن کلام محمد است، به همان معنای قرآن معجزه اوست. هر دو به یک درجه به محمد و خدا منتسب می شوند. چون هر آنچه در جهان اتفاق می افتد، با علم و اجازه و اراده الهی است. همانگونه که می گویند میوه گیلاس محصول درخت گیلاس است و نیازی به گفتن این نیست که خداوند به ما میوه گیلاس می دهد. بر اساس این بیان تمام فاعلیت وحی و تمام قابلیت پیامبر از آن اوست. این بدان معنی نیست که پیامبر نقشی هم داشته است، بلکه تمام نقش از آن اوست.

از دید سروش، هرچه که در تاریخ اتفاق افتاده، تاریخی به شمار می رود. از اینرو به تاریخی بودن قرآن قائل است و بهترین مصداق آن را پاسخ به پرسشهای عموم مردم یا بیان مسائلی از زندگی شخصی پیامبر می داند. چراکه این مسائل ممکن بود اتفاق نیفتد و در قرآن نیاید. از طرفی دیگر او معتقد است اگر پیامبر در یک محیط فرهنگی دیگر می زیست، احکام شریعت صورت متفاوتی خواهند داشت. به همین ترتیب، دلیل نشانه های حجازی بهشت، زندگی پیامبر در محیط حجاز است و از اینرو تمام پدیده وحی، محمدی می شود.

از قرون اولیه اسلام، پاسخهای متعددی در خصوص ادعای تعارض برخی آیات قرآن با برخی دستاوردهای عقل بشری ارائه شده است؛ از قبیل آوردن تأویلهایی که گاهی دور از ذهن به نظر می رسند، ادعای مدارا با عربها و صحبت در حدّ فهم آنها و با زبان آنها، تمایز قایل شدن میان زبان دین و زبان علم، وحی را قابل تصدیق و تکذیب ندانستن، و یا اعتقاد به اینکه معنی از خداست و لفظ از پیامبر. اما از نظر سروش که به طور مفصل در کتاب "بسط تجربه نبوی" بیان شده، این قسم از آیات از عرضیات است و ضرری به نبوت پیامبر نمی زنند، چون مدخلیتی در رسالتش ندارند.

نظرات سروش پس از یک دهه

این متفکر دینی در اظهارات اخیرش تغییری در تفسیر خود نداده، و با وجود اینکه ده ها مقاله و کتاب در نقد دیدگاه هایش به رشته تحریر درآمده، کمتر از آنها تأثیر پذیرفته است. بحث رابطه طبیعت با ماوراء الطبیعه را که قبلا نیز برای تفسیر رابطه وحی با جهان مطرح کرده بود، اندکی بسط داد. او در عین تأکید بر اینکه منکر ماوراء طبیعت نیست، معتقد است که هرچه در طبیعت رخ می دهد، طبیعی است؛ یعنی از باران گرفته تا وحی همگی محکوم به قوانین طبیعی و به یک اندازه طبیعی هستند و برای تبیین آنها نیاز به قوانین طبیعی داریم. اگرچه برخی از پدیده ¬ها مانند وحی بعد ماوراء طبیعی دارند، اما چون در طبیعت رخ می دهند، باید آنها را از طریق علل طبیعی بیان کرد. البته خود این طبیعت به تمامی، الهی است و در دل ماوراء طبیعت قرار دارد، ولی انسان نمی تواند آن را درک کند، مانند جنینی است که در این دنیا زندگی می کند، اما آن را درک نمی کند و زمانی که متولد و بزرگ شود، خواهد فهمید که از قبل نیز در همین دنیا بوده است.

از نظر سروش، اشکالی که بر تصور سنتی از وحی وارد است، اعتقاد به آمیختگی ماوراء طبیعت و طبیعت و باور به آمدن و رفتن فرشته ای به این دنیا و همچنین قاطی شدن "اله" با طبیعت است. او رابطه ماوراء الطبیعه با طبیعت را به یک خانه دو طبقه ای تشبیه می کند که طبقه پایینی آن طبیعت و طبقه بالایی ماوراء طبیعت است. پس اگر علوم طبیعی ویران شود، ماوراء الطبیعه فرو خواهد ریخت. از اینرو طبیعت و ماوراء الطبیعه از یکدیگر جدا هستند و هیچ آمیختگی بین آنها وجود ندارد. البته این بیان با سخنان قبلی اش که طبیعت به تمامی در ماوراء طبیعت قرار دارد، هماهنگ نیست. 
سروش در دفاع از نظراتش و معرفی وحی به عنوان رؤیای پیامبر، به تورات هم روی آورد که به ادعای وی، در آن آمده که وحی تمامی پیامبران رؤیایی بوده است؛ پس وحی بدون رؤیا وجود نداشته است. در روایات اسلامی هم وحی در شش ماه اول بعثت پیامبر از طریق رؤیا صورت می گرفت.

پیشینه این گونه تفسیر از وحی

وحی به عنوان یکی از بنیادی ترین مسائل اندیشه دینی، از صدر اسلام، همواره مورد توجه اندیشمندان مسلمان بوده و در مورد آن دیدگاه های متفاوتی بیان شده است. در دوره معاصر نیز چند دهه پیش از سروش دقیقا همین دیدگاه را اندیشمند پاکستانی "فضل الرحمان" (۱۹۱۹-۱۳۸۸م) بیان کرده و در کتاب "اسلام و ضرورت نوسازی" گفته است: "تمامی قرآن کلام خداوند است، ولی به طور همزمان کلام محمد نیز می باشد. چون وی هنگامی که به این روشنی و با اين تجلى منحصر به فرد به نام خداوند سخن می گوید، در عین حال آنچه می گوید، سخن خود اوست که بیانگر ذات اوست. البته این سخن به معنای نفی سخن خدا بودن قرآن نیست... قرآن چیزی نیست جز پاسخ به این وضعیّت و بخش بزرگتر آن آموزه های اخلاقی، دینی و اجتماعی است که در پاسخ شرایط به خصوصی که در یک دوره تاریخی خاصی رخ داد، تشکیل شده است."۱

سروش اما با کمال تعجب هیچ اسمی از فضل الرحمن نیاورد، با اینکه بسیار تلاش کرد این دیدگاه خود را به مولانا و کمتر به افراد دیگری نسبت دهد. البته اقبال سروش در این بود که حمله و پاسخهای مفصلی که بر دیدگاهش نوشته شد، به او فرصت داد تا این دیدگاه را بسط دهد و برای آن استدلال بیاورد.

مزیت اين تفسیر

سروش مدعی است که در تصور سنتی، خداوند مانند شاه یا خلیفه، پیامبر یک رعیّت و جبرئیل پستچی میان آنها به تصویر کشیده می شوند. بر این اساس، متافیزیک سنتی را متافیزیک فراق و دوری میان خدا و بنده و در مقابل، متافیزیک خود را متافیزیک نزدیکی و وصال و اتحاد عبد در معبود می داند.

به نظر او در تصور سنتی، محمد مانند بلندگو است که صدای خدا را به بندگان می رساند که در این صورت، قرآن بر زبان او نازل شده، نه قلبش. او می گوید این تفسیر، محمد را مثل "طوطی" می بیند که الفاظی را می شنود و تکرار می کند، اما او پیامبر را مانند "زنبور عسل" می داند که شهد گل می گیرد و عسل تولید می کند.

نتایج این تفسیر

هرچند که نام سروش در سه دهه اخیر ایران برای برخی بسیار حساسیت برانگیز بوده است به گونه ای که هر چه بگوید، بلا فاصله به حرفهایش واکنش نشان می دهند. اما در حقیقت این بار تفسیر متفاوتش از وحی، صرفا بازی با الفاظ و بیان نیست و نتایج مهمی بر آن مترتب می شود، و به این دلیل با عکس العملهای تندی مواجه شده است. از جمله نتایج این تفسیر می توان به موارد زیر اشاره کرد:

-  اشکالاتی که بر وحی طبق بیان شایع وارد است، از قبیل وجود برخی اشتباهات و یا مخالفت با علم قطعی و یا تناقضات و امثال اینها در قرآن که بیان شایع، توان پاسخگویی به آنها و دفاع از الهی بودن متن قرآن را ندارد، با تفسیرش بر طرف می شود.

-  برای مؤمن شناخته شدن، پایبندی صد در صد به ظاهر قرآن لازم نیست. و باید جوهر ندای قرآن را با توجه به تحولات زمانی به زبان روز ترجمه کرد، همانند ترجمه ضرب المثلها از یک فرهنگ به فرهنگی دیگر.

-  از آنجایی که وحی "رؤیا" است، پس برای فهم صحیح قرآن، علوم دینی رایج کارساز نیست، بلکه باید به خوابگزاری و تفسیر خواب روی آورد.

۱  . فضل الرحمن، الاسلام وضرورة التحديث، ترجمة: ابراهيم العريس، لندن: دار الساقي، الطبعة الأولی، م۱۹۹۳، صص ۱۵-۱۶.

مقالات دیگر