ناگفته های روابط ایران و سوریه

ناگفته های روابط ایران و سوریه
با فشار دادن دکمه های + و - می توانید اندازه فونت متن را تغییر دهید.

روابط ایران و سوریه یکی از پیچیده ترین انواع روابط میان کشورها در تاریخ معاصر خاورمیانه به شمار می رود. این مسأله ممکن است به ناهمگونی ظاهری میان نظام سیاسی دو کشور برگردد؛ نظام جمهوری اسلامی بر پایۀ باورهای دینی تأسیس شد، در حالی که شالودۀ نظام سوریه بر بنیانهای سکولاریسم قرار گرفته که در چهارچوب کلی نظام سیاسی خود، برای دین و باورهای دینی جایگاهی را قائل نیست. شناخت روابط میان دو کشور پس از موضع جانبدارانۀ نظام ایران از نظام سوریه پس از رسیدن نسیم بهار عربی به آن کشور در سال 2011م اهمیت پیدا کرده است. این مقاله تلاش می کند بخشهایی از مسائل ناگفتۀ پروندۀ روابط ایران و سوریه را ارائه دهد و علت تداوم این روابط علیرغم دگرگونیهای سریع اوضاع سیاسی خاورمیانه را بررسی نماید.

روابط در پرتو دگرگونیها

همینکه انقلاب اسلامی ایران در سال 57 به پیروزی رسید، حافظ اسد جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت. نظام نوپای ایران برای پیش بردن کار خود -در دریای پرتلاطم دگرگونیهای منطقه ای که کمتر روی استقرار به خود دیده است- سخت به این حمایت نیازمند بود. حمایت نظام اسد در لابلای شعله های برافروختۀ نزاعی صورت گرفت که میان نظام جدید ایران و دولت بعثی عراق به ریاست صدام حسین -رقیب دیگر نظام اسد- جریان داشت.

در لابلای بررسی و موشکافی چگونگی روابط ایران و سوریه ملاحظه می شود این رابطه همگام با تحولات منطقه ای و جهانی دچار تحول گردیده است، چیزی که ممکن است در فرایند روابط میان کشورها کم و بیش پیش بیاید، اما آنچه در مورد رابطۀ ایران–سوریه بیشتر جلب توجه می کند، وجود حجم گسترده ای از دگرگونیها و بحرانها و مدیریت آن به گونه ای است که روابط دو کشور تحت تأثیر پیامدهای منفی آنها قرار نگیرد.

دو کشور بر سر ادعای دشمنی با اسرائیل و حمایت از خواسته های برحق مردم فلسطین دارای رویکرد مشترکی هستند. اما در سال 1993م و با برگزاری کنفرانس صلح مادرید دگرگونی مهمی در این رابطه روی داد، چراکه دولت سوریه بر پایۀ پذیرش اصل گفتگوی مستقیم با اسرائیل در آن شرکت نمود. این رویکرد دولت بعثی سوریه در عمل عبور از خط قرمز ایران به شمار می آمد که اسرائیل را به رسمیت نمی شناخت. اما مذاکرات سوری-اسرائیلی که پس از کنفرانس مادرید بیش از ده سال در واشنگتن ادامه داشت، بر روی روابط دو کشور ایران و سوریه تأثیر نگذاشت و روابط میان آنان همچنان در حال رشد و استحکام بود. زمانی که از یکی از مقامات ایرانی راجع به میزان صداقت آن کشور در انتقاد از دیگر کشورهای عربی همچون مصر، اردن و فلسطین که وارد روند گفتگو و سازش با اسرائیل شده بودند، سؤال شد، او برای توجیه این کار نظام سوریه گفته بود که «صاحب خانه با اوضاع آن بیشتر آشناست».

ایران و سوریه در یک برهه از زمان در شرایط منطقه ای ویژه ای قرار گرفتند که بسیار علاقه مند بودند همچنان ادامه یابد. این زمانی بود که از آنان به عنوان محور مقاومت و رویارویی با اسرائیل یاد می شد. در آن شرایط "محور مقاومت" احساسات و افکار عمومی جهان عرب را که از روند اعتراف برخی از دولتهای عربی به اسرائیل و مشروعیت بخشیدن آن در سرزمین فلسطین خشمگین بودند، بر می انگیخت. یکی از مهمترین ابزارهای توان نرم دو نظام ایران و سوریه برای اظهار درست و حق به جانب بودن موضعگیریهایشان، زوم کردن بر روی سوژۀ حمایت از حقوق مردم فلسطین و تأکید بر این مسأله است که محاصرۀ اقتصادی و انزوای سیاسی دو کشور ناشی از آن گونه موضعگیریهاست، تا از این طریق جایگاه خود را در میان افکار عمومی مردم عرب و مسلمان مستحکم کنند و آنها را بر ضد دولتهایشان بشورانند.

نزاع عربها و اسرائیل تنها مسأله ای نبود که روابط ایران و سوریه با توجه به پیامدهای آن دچار دگرگونی شده باشد، چراکه عامل ایدئولوژی نیز دست کمی از آن نداشته است. در این رابطه باید گفت که هویت سیاسی دو نظام ایران و سوریه در ظاهر با یکدیگر متفاوت هستند؛ جمهوری اسلامی خود را به عنوان نمونه ای از حکومت دینی معرفی می کند، در حالی که نظام سوریه خود را نظامی سکولار می داند. این مسأله در ظاهر روشن است، اما با کنکاش در هویت دو نظام -صرف نظر از سرشت آنها- حضور و اثرگذاری عامل ایدئولوژی در اینها مشاهده می شود؛ چه بسا همین عامل سبب نزدیکی میان آن دو کشور علیرغم تعارض  ظاهری میان آنها شده باشد. البته در این رابطه از عامل فرقه ای نیز سخن به میان می آید و ادعا می شود که ماهیت علوی نظام سوریه به تقویت روابط میان دو کشور کمک کرده است. در اینگونه نتیجه گیریهای چه بسا از شناخت نقش عامل ایدئولوژی و اولویتش بر بعد فرقه ای خبری نباشد، زیرا که رفتار سیاسی نظام سوریه با هویت دینی و فرقه ای بسیار فاصله دارد و اساسنامه و منشور حزب بعث، دین و مذهب را ابزارهایی ارتجاعی به شمار می آورد و نهادن مهر آن را بر پیشانی حکومت خود به هیچ وجه بر نمی تابد. بدون شک عامل ایدئولوژیک بر روی روند تقویت روابط دو کشور با اتحاد جماهیر شوروی پیش از فروپاشی آن در سال 1991م عاملی محوری بوده است. در همین رابطه، دشمنی با غرب که روی پایه های ایدئولوژیک قرار دارد، به عنوان وجه اشتراک مهمی برای دو کشور در آمده و به تقویت روابط آنها کمک کرده است.

روابط میان سوریه و ایران فرصتی طلایی را برای سپردن نقش سیاسی به بازیگرانی غیر دولتی -مانند حزب الله لبنان- فراهم ساخت که به علت برخورداری از حمایتهای ناشی از روابط ایران و سوریه، در داخل لبنان و فراتر از آن در میان کشورهای عربی و اسلامی دستاوردهای بسیاری را کسب نموده است. اینجاست که از نقش مذهب و فرقه در تقویت این روابط سخن به میان می آید، اما این نقش تنها در ارتباط حزب الله و ایران صادق است که از خالی بودن میدان از بازیگرانی تأثیرگذار در میان شیعیان لبنان بهره برداری کرد و نتیجۀ آن پایه گذاری گروه حزب الله بود.

انزوای سیاسی متأثر از هویت ایدئولوژیک نظام دو کشور، یکی دیگر از عوامل نزدیکی بین آنها به شمار می آید؛ حکومت ایران حکومتی باب میل غرب به ویژه آمریکا نبوده است، این رویکرد غرب در مورد نظام بعثی سوریه نیز وجود داشته است؛ نظامی که مدام با کشورهای عربی روابط بحرانی داشته و گاهی به قطع کامل روابط میان آنها انجامیده است. انزوای سیاسی، دو کشور را به تحکیم روابط فیمابین برانگیخت؛ به عبارت دیگر دو کشور برای رویارویی با پیامدهای آن انزوای سیاسی با یکدیگر هم پیمان شدند. آن هم پیمانی برای ایجاد دگرگونی در روابط اقتصادی، بالا بردن سطح توان سیاسی و نمایش حفظ توانمندیهایشان به عنوان بازیگرانی فعال در عرصۀ سیاسی منطقه اقدام مهمی به شمار می آمد.

برای رویارویی با پیامدهای انزوای تحمیلی بر دو کشور، اقتصاد نقشی برجسته داشته است؛ زیرا تراز تجاری میان دو کشور در پایان سال 2010م –یعنی پیش از آغاز انقلاب سوریه– بیش از 500 میلیون دلار بوده است. همچنین حجم خدمات و سرمایه گذاریهای ایران در پروژه های زیربنایی سوریه در پایان همان سال حدود 2 میلیار دلار برآورد می شود. البته آن اقدامات اقتصادی ضرورتا بدین معنی نیست که دو کشور توانستند از طریق همکاری دوجانبه تمامی مشکلات ناشی از محاصرۀ اقتصادی خود را حل کنند، اما برای ادامۀ حیات و توان آنها به ایفای نقش سیاسی در منطقه، از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است.

روابط دو کشور به طور کلی پس از سال 2011م و اعتراضات مردمی سوریه دچار دگرگونی شد. به دنبال این رویداد بزرگ، ایران در برابر مخالفان از نظام سوریه پشتیبانی کرد و تاکنون برای ادامۀ حیات آن رژیم از هیچ تلاشی فروگذار نبوده است.

بهار عربی و تأثیر آن بر رابطۀ ایران و سوریه

بهار عربی بر روند روابط جمهوری اسلامی ایران و دولت بعثی سوریه به روشنی تأثير گذاشته است. اثر و پیامدی که تاریخ، آن را برای نسلهای آینده ماندگار خواهد ساخت. کشور سوریه برای اثبات راست و دروغ شعارهای ایران در دفاع از مستضعفان و مظلومان به صورت میدان آزمونی حقیقی در آمد. در سوریه صداقت ایران دربارۀ ممنوعیت استفاده از سلاح شیمیایی در محک آزمایش قرار گرفت که پیشتر بارها از به کارگیری آن در جنگ هشت ساله، توسط دولت عراق شکایت می کرد. ایران همان رویکرد رئیس جمهوری سوریه را در پیش گرفت که در مصاحبه ای تلویزیونی در سال 2011م اظهار داشت: «پدیدۀ بهار عربی به سوریه سرایت نخواهد کرد، زیرا آن کشور با کشورهای مصر، لیبی، تونس و... بسیار متفاوت است»، اما در واقع تفاوت قابل توجهی میان آن حکومتها و دولت حاکم بر سوریه وجود نداشت، اگرچه سران دولتهای ایران و سوریه نخواستند آن واقعیت را ببینند.

ایران در جعل روایتی تازه دربارۀ آنچه در سوریه روی می داد، از همگامی با نظام اسد درنگ نکرد. و در حالی که انقلاب آن کشور جز درخواستهایی مردمی برای اصلاحات سیاسی و انتقاد از فساد اقتصادی چیز دیگری نبود، آن را به عنوان رویارویی میان حکومت سوریه و «گروه های ترویستی» مورد حمایت خارجی که "محور مقاومت" را هدف قرار داده اند، معرفی کرد. این روایت اگرچه در برابر افکار عمومی پیگیر اوضاع سوریه به آسانی رنگ باخت و نخ نما شد، اما بدون شک راه خود را به رسانه های ارتباط جمعی باز نموده و طرفدارانی را پیدا کرد.

اگرچه نظام اسد و جمهوری اسلامی در قانع نمودن افکار عمومی جهان اسلام به درستی روایت خودبافتۀ خود در مورد سوریه ناکام ماندند، اما نظام ایران تلاش کرد این روایت را به مردم خود بقبولاند و نخستین دخالت نظامی مستقیم در تاریخ جمهوری اسلامی و نخستین اقدام نظامی خارجی خود را پس از هشت سال جنگ با عراق را توجیه نماید. تلاش بی نتیجۀ ایران در آغاز انقلاب سوریه برای اقناع حکومت اسد به مدیریت سیاسی بحران در برابر موج اعتراضها و خشم عمومی مردم، و به دنبال آن جعل روایتی دیگر برای تفسیر و توجیه آنچه در آن کشور روی می داد، نیز ناشی از هراس نظام ایران از شکست فاجعه بار خود در ارتباط با توان نرمی بود که پیش از بهار عربی از آن برخوردار بود. این توان نرم که پیشتر جایگاهی را برای انقلاب اسلامی ایران در میان افکار عمومی کشورهای عربی و اسلامی فراهم ساخته بود، حساسیت بسیاری از حکومتها را بر انگیخته و آن را تهدیدی بر ضد خود به شمار آوردند، اما آن توان نرم ایران بر اثر شکست اخلاقی آن در میدان راستی آزمایی -به خاطر پشتیبانی از حاکمی دیکتاتور و مشارکت در سرکوب مردمی ستمدیده- دچار فروپاشی گردید. البته این نخستین شکست اخلاقی ایران نبود، زیرا پیش از آن در دهۀ هشتاد میلادی نظام جمهوری اسلامی در برابر کشتار دسته جمعی صدها نفر از زندانیان زندان شهر حماه که غالبا «اخوانی» بودند، چشم پوشی کرده بود.

زمانی نقش ایران در پشتیبانی از حکومت بشار اسد بیشتر نمایان گردید که نتوانست جماعت اخوان المسلمین سوریه را به پذیرش این ادعا قانع سازد که ارادۀ سیاسی نظام اسد برای ایجاد اصلاحات اراده ای جدی است. این مخالفت جماعت اخوان المسلمین سوریه تقریبا به قطع ارتباط  کامل ایران با این جنبش در جهان عرب انجامید که آثار آن را می توان در تأیید ضمنی ايران از کودتای مصر در ماه ژوئیه 2013م مشاهد کرد. روابط ایران و سوریه به صورت معیاری برای آزمون میزان صداقت ایران در رابطه با شعارهای حمایت از مظلومین و سیاستهای منطقه ای آن کشور در آمد. سرانجام آشکار شد که جمهوری اسلامی ایران حاضر است برای دستیابی به منافع خود، شعارهایش را -هرچند به صورت موقت- قربانی کند.

با توجه به گذشت چندین سال بر پیامدهای انقلاب سوریه -که خواسته ها و اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز مردمی برای ایجاد اصلاحات را به سوی جنگی مسلحانه کشاند- و علیرغم حمایتهای سیاسی، نظامی و مالی جمهوری اسلامی ایران از نظام بشار اسد، آن کشور برای برون رفت از باتلاق سوریه -مانند روسیه- هنوز برنامه ای را در اختیار ندارد. روسیه پس از آن که به پاره ای از پیروزیهای نظامی و سیاسی دست یافت، بنابر خواست خود به ایفای نقشی سیاسی روی آورد تا از لابلای آن بتواند راه و آیندۀ سوریه را ترسیم کند. البته نقش ایران در سوریه با بهره گیری از روابط با روسیه تقویت شده است، زیرا این کشور در شورای امنیت در ارتباط با سوریه بارها از حق وتوی خود بر ضد مصوبات آن شورا بهره گرفته است. جمهوری اسلامی تلاش کرده یک سیاست و موضع گیری واحدی را در سوریه نشان دهد، اگرچه سپاه پاسداران دربارۀ سپردن نقشی به روسیه یا اجازه به آن برای چیدن میوۀ درختی که خود نهالش را در سوریه کاشته است، دارای ملاحظاتی است. فقدان رویکرد سیاسی روشنی در ایران برای خروج از سوریه چه بسا تمامی رشته هایش را در آن کشور پنبه کند و بر روی نقش این کشور در منطقه تأثیر بگذارد؛ چراکه همانگونه که سوریه دروازه ای برای ورود جمهوری اسلامی ایران به جامعه های عربی و دیگر کشورهای خاورمیانه گردید، چه بسا همین سوریه عاملی منفی برای فروکش نمودن نفوذ ایران در منطقه بشود.

از سوی دیگر سیاست ایران در سوریه زمینه را برای گشوده شدن درهای دشمنی سیاسی و بروز رویکردهای مهم و متفاوتی را با کشور همسایه اش ترکیه گشوده است. ترکیه نگرانی خود را از نقش ایران در سوریه و نتایج برنامه های آن کشور برای ایجاد دگرگونی در ساختار مذهبی و فرقه ای هیچ وقت پنهان نکرده است. هرچند این موضوع به معنای رویارویی گسترده میان دو کشور نیست، اما تفاوت رویکردها و راهکارهای آنان تفاوتهایی جدی و حقیقی است و دو کشور از طریق گفتگوهای آستانه و همراه با روسیه، آن را مدیریت می کنند.

در نتیجه، پیداست که ایران برای خروج از سوریه دارای برنامۀ مشخصی نیست. چه بسا تلاش ایران برای مهندسی ساختار جمعیتی و مذهبی آن کشور، به دلیل نگرانی از آیندۀ سوریه پس از اسد، بوده باشد. انگار تهران می خواهد واقعیتهای نوینی را بر جامعۀ سوریه تحمیل کند تا در آینده از آن به عنوان برگی برنده بهره برداری نماید. به همین سبب ایران احتمالا به دنبال ادامۀ جنگ و درگیری در آن کشور باشد تا شاید بهترین شرایط گفتگو را برای خود فراهم نماید و از لابلای آن بتواند هرچه بیشتر به منافع خود دست پیدا کند.

بحران سوریه نقشی مهم و تعیین کننده را در شکست قدرت نرم ایران در منطقه ایفا نمود. به همین دلیل برای تأمین منافع خود -که پیشتر با حد اقل هزینه، آن را به دست می آورد- به توسل به نیروی نظامی روی آورد. بدون شک اختلاف میان کشورهای عربی در ارتباط با پروندۀ سوریه و چشم انداز آیندۀ آن، به ایران نقشی به مراتب پررنگ تر از کشورهای عربی واگذار کرده است. اغراق نیست اگر بگوییم که کشورهای سوریه و عراق دو برگ برندۀ مهم در دست ایران هستند تا بر روی میز گفتگو با غرب از آنها بهره برداری کند، و از آنها به عنوان ابزارهایی برای بهبود روابط با کشورهای غربی و ایفای نقشی پررنگ تر در منطقه کمک بگیرد. شاید یکی از نمونه های این بهره گیری، مذاکره با غرب بر سر پروندۀ هسته ای باشد که تحت تأثیر نقش ایران در منطقه صورت گرفت و نقش منطقه ای این کشور، چالشی را فراروی امضای آن در سال 2015م به وجود نیاورد.

مقالات دیگر