تعادل قدرت و ابهامات سیاسی در ایران
ششم اسفندماه جواد ظریف، وزیر امور خارجه، در بحبوحه ده ها ابهام مرتبط با سیاست خارجی ایران ناگهان تصمیم به استعفا گرفت. این تصمیم مصادف بود با سفر غیرمنتظره بشار اسد به تهران و دیدارش با خامنه ای و روحانی. سفر اسد به تهران را قاسم سلیمانی، فرمانده نیروهای قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ترتیب داده بود و استعفای ظریف در واقع واکنشی بود به عدم دعوتش به جلساتی که در سطحی عالی و با حضور سلیمانی برگزار شد. در همین راستا بهرام قاسمی، سخنگوی وزارت امور خارجه، چنین بیان داشت: «وزارت امور خارجه در هیچ سطحی از آن اطلاع نداشت و این بی اطلاعی تا پایان سفر حفظ شد». ظریف در توضیحی که نیمه شب از طریق حساب اینستاگرامش به اشتراک گذاشت، هدف از این تصمیم را «دفاع از شأن و جایگاه وزارت امور خارجه» عنوان کرد.
رئیس جمهور روحانی نیز با بیان این سخنان: «از آنجا که شما را به تعبیر مقام معظم رهبری «امین، غیور، شجاع و متدین» و در خط مقدم ایستادگی در برابر فشارهای همه جانبه آمریکا می دانم، پذیرش استعفای جنابعالی را برخلاف مصالح کشور می دانم و با آن موافقت نمی کنم»، با استعفای ظریف مخالفت کرد. در پی آن، ظریف در مراسم استقبال از نخست وزیر ارمنستان، نیکول پاشینیان، حاضر شد. ظریف فردی است که به فعالیت علیرغم واکنشهای گروه های مختلف به ویژه محافظه کاران عادت دارد؛ از اینرو منطقی نیست اگر گمان کنیم که انتقادات برعلیه شخص او موجب این استعفا شده است. از سوی دیگر، عدم اطلاع رسانی از سوی ریاست جمهوری نیز نمی تواند به تنهایی موجبات استعفای ظریف را فراهم آورده باشد، چراکه بر اساس اطلاعات برخی منابع، به خود روحانی هم در موضوع دیدار به اندازه کافی اطلاعی داده نشده بود. آنگونه که پیداست، انگیزه اصلی استعفا مناقشات روزافزون میان جناحها در تهران است. اگر این موضوع واقعیت داشته باشد، می توان گفت بحرانی که موجب استعفای ظریف شده، هنوز حل نشده و در بهترین حالت به تعویق انداخته شده است و در ماه های آینده نیز مطرح خواهد شد. در هر حال، مچ اندازی کوتاه مدت در تهران بار دیگر دو مسئله را نمایان ساخته است.
نخستین مسئله، ساختار چندپارچه قدرت در کشور است. این ساختار چندپارچه به شکلی روزافزون به نفع بیت رهبری و به ضرر قوه مجریه و نماینده کنونی آن یعنی روحانی، در حال شکل گرفتن و حتی گذر از مرزهای قانون اساسی است. نکته ای که باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد، آن است که جنگ قدرت برای دوران پساخامنه ای که در سالهای گذشته هم وجود داشت، هم اکنون از شخص خامنه ای نیز فراتر رفته است و با وجود آنکه خامنه ای هنوز در قید حیات است، این جنگ در میان نخبگان سیاسی و نظامی در ایران در جریان است.
برای مثال، از دید سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نهادینه ساختن قدرت واقعی که تقریبا سی سال است در حال ایجاد آن هستند، امری است حیاتی. سپاه پاسداران اهمیت فراوانی برای تداوم قدرتی که در سیاست خارجی و در رأس آن سیاستهای مرتبط با خاورمیانه و کشورهای همسایه و نیز اقتصاد کشور را دارد، در دوران پساخامنه ای قائل است. از اینرو برخلاف دعوت اصلاح طلبان به تغییر، سپاه تلاش خواهد کرد تا جانشین خامنه ای نیز شخصی دارای دیدگاه های سیاسی مشابه با او باشد.
دومین مسئله ای که بحران، آن را نمایان ساخته، آن است که مقامات و شخصیتهای تأثیرگذار کشور متوجه جدی بودن فشارهای فزاینده ایالات متحده امریکا شده اند. اگرچه شکی نیست که علی اکبر ولایتی، مشاور خامنه ای در امور بین الملل و قاسم سلیمانی از بازیگران کلیدی سیاست خارجی کشور هستند، اما هیچ کدام دارای توانایی یافتن مخاطب در غرب نیستند. بر عکس، ظریف که در شش سال گذشته به چهره ای شناخته شده در سطح جهانی تبدیل شده و جامعه امریکا را نیز از نزدیک می شناسد و به خوبی هم انگلیسی صحبت می کند، شاید بهترین کاری که از دستش بر می آید، دقیقا همین است یعنی یافتن مخاطب در غرب. آنچنان که در اثنای مذاکرات هسته ای، مخالفانش در تهران، او را «ظریف امریکایی» لقب داده بودند. ظریف که به عنوان نماینده دائمی ایران در سازمان ملل متحد در سالهای ۲۰۰۲-۲۰۰۷ در محافل دیپلماتیک غرب اعتبار بسیاری کسب کرده بود، با «دیپلماسی لبخند» نیز شهرت یافته است.
مقامات ایرانی بر لزوم عدم بزرگ نمایی بحران و پایان یافتن تنش تأکید دارند. واقعیت آن است که چنین تنشهای سیاسی در همه کشورهای دنیا قابل مشاهده است. با این همه، کوچک شمردن واکنش ظریف به مجادله قدرت در ایران، به همان اندازه نادرست است. زیرا اگر استعفای ظریف پذیرفته می شد، احتمال استعفای برخی مقامات وزارت خارجه و برخی سفرای همسو با ظریف وجود داشت؛ شکی نیست که چنین وضعیتی آغازگر بحران سیاسی واقعی در تهران می گشت. از سوی دیگر، جایگزینی ظریف با چهره ای طرفدار سیاستی تندتر، در فضای فعلی خطرناک است. چراکه ترامپ، رئیس جمهور امریکا، برخلاف اوباما به احتمال قوی ترجیح خواهد داد با چهره های تأثیرگذار ایران بر سر میز بنشیند؛ این وضعیت نیز از سه منظر در تضاد با منافع ملی ایران است.
یکی آنکه جامعه بین الملل به ویژه غرب، همانطور که در روند گذار از احمدی نژاد به روحانی شاهد بودیم، نگاه مثبتی به گفتمان و مواضع جناح اصلاح طلب و ملایم ایران دارد. دوم آنکه جناح اقتدارگرا در ایران، در روندهای سیاست خارجی تا زمانی که قدرت واقعی در پشت صحنه باشد و اصول حفظ شود و یا خطر واقعی متوجهش نباشد، راحت تر از آنچه که فکرش را می کنیم، از خود انعطاف نشان می دهد. حتی می توان گفت در طول چهل سال گذشته، ساختار چند پارچه قدرت در کشور بیش از هر چیز در بازی «پلیس خوب-پلیس بد» به کار آمده است. جامعه بین المللی نیز از این موضوع خبردار است. از اینرو بر سر کار آمدن جانشینی کمتر مورد اعتماد به جای ظریف، چه بسا باعث خواهد شد ایران برخی هم پیمانان اروپایی خود را از دست بدهد. سوم آنکه به رغم تنشهای رایج میان جناحهای مختلف در تهران، ایران بعد از اشغال افغانستان از سوی امریکا در سال ۲۰۰۱، در مورد مناطق حساس از نظر امنیت ملی، یک استراتژی سیاست خارجی به دقت طراحی شده، اما به همان اندازه شکننده در پیش گرفته است. در این معادله استراتژیک چندلایه، هم محافظه کاران و هم اصلاح طلبان نقشهای مشخصی ایفا می کنند. هرچند ظریف بخشی از این معادله است، اما در شرایطی که استراتژی ایران به ویژه با فشار فزاینده امریکا و هم پیمانان خاورمیانه ای اش مواجه است، او هنوز در جایگاه یک بازیگر مهم قرار دارد. مشکلات ناشی از ابهامات فراوان در ابعاد سیاست خارجی ایران را هم می توان به این مورد افزود.
دیدار نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل از مسکو دو روز بعد از دیدار اسد از تهران نشان دهنده آن است که روابط ایران و روسیه در حال گذر از مرحله دشواری است. در حالی که ایران به روابط میان اسرائیل و روسیه در موضوع سوریه با شک و تردید نگاه می کند، روسیه نیز بر این باور است که در صورت عدم کاهش حضور ایران در سوریه، بحران این کشور خاتمه نخواهد یافت و روند بازسازی آغاز نخواهد گشت. همچنین تحریمهای یکسویه ایالات متحده امریکا، اقتصاد ایران را شدیدا تحت تأثیر قرار داده است و به نظر می رسد امریکا مصمم به منزوی کردن هرچه بیشتر ایران در سطح منطقه ای و جهانی است. علاوه بر این، گامهای اروپا برای خنثی کردن تأثیرات این تحریمها برعلیه ایران، تا به حال ناموفق بوده است. همچنین اخیرا خبرهایی مبنی بر کاهش چشمگیر حجم تجارت میان ایران با چین به عنوان یکی از مهمترین شرکای اقتصادی اش درز کرده است. پس، ایران در بسیاری از حوزه ها با چالشهای مهمی در سیاست خارجی مواجه است. از اینرو، استعفای ظریف نشان داد که در ایران میان محافظه کاران و جناح اصلاح طلب و اعتدالگرا تعادلی پیچیده وجود دارد و بحرانی احتمالی در دولت، در شرایط فعلی دردسرهای زیادی برای این کشور به دنبال خواهد داشت.