ایران بر سر دوراهی

ایران بر سر دوراهی
با فشار دادن دکمه های + و - می توانید اندازه فونت متن را تغییر دهید.

افزایش سریع تنش میان ایران و ایالات متحده امریکا در دو سال اخیر و به ویژه دگرگونی این تنش از بُعد سیاسی و اقتصادی به بُعد نظامی از نیمه دوم سال ٢٠١٩ موضوعی بود که همگان شاهدش بودند. شگفت آنکه در روند مورد بحث، در عین حال که حکومت تهران سعی داشت تا تنش را به شکلی کنترل شده و تدریجی افزایش دهد، ترامپ هم در رفتاری غیرقابل انتظار توانست خونسردی خود را حفظ و حتی در موضوع سرنگونی پهپاد پیشرفته شناسایی متعلق به ارتش امریکا در نقطه ای در نزدیکی مرزهای ایران از دادن پاسخ نظامی به این کشور صرف نظر کند. لیندسی گراهام، از سناتورهای تأثیرگذار جمهوری خواه که به حمایت از ترامپ شهرت دارد، این رفتار او را با این جملات مورد انتقاد داده بود که «این وضعیت می تواند در تهران به عنوان ضعف حکومتتان تلقی شود!». از سوی دیگر برکناری جان بولتون، مشاور امنیت ملی از سوی ترامپ در شهریور ماه و در دوره ای که اقدامات بین المللی و در رأس آنها تلاشهای ماکرون، رئیس جمهور فرانسه، برای میانجیگری میان ایران و امریکا تسریع شده بود، به عنوان پیامی مثبت به ایران ارزیابی شده بود. زیرا مقامات «معتدل» در ایران همچون جواد ظریف، وزیر امور خارجه، در هر فرصتی بر این موضوع تأکید می کردند که احتمال تفاهم با ترامپ را «تیم ب» یعنی بولتون، بیبی (نتانیاهو)، بن زاید و بن سلمان غیرممکن می سازند.

پیشینه تنش

بی تردید تنش میان ایران و امریکا موضوع تازه ای نیست. در طول چهل سالی که از انقلاب می گذرد، روابط میان دو کشور پستی و بلندی های فراوانی را پشت سر گذاشته است. در دهه شصت، امریکا در مقابل بسیاری از اقدامات ایذایی ایران سکوت اختیار کرد که مهمترین عامل این رفتار امریکا، نگرانی از تمایل نظام تازه بنیان انقلابی به بلوک شرق و یا حتی تحت کنترل قرار گرفتن آن از سوی اتحادیه جماهیر شوروی بود. چنانکه در حادثه حمله به سفارت امریکا در تهران در آبان ١٣٥٨ و به گروگان گرفته شدن ٥٢ دیپلمات امریکایی و یا حادثه کشته شدن حدود ٢٥٠ تفنگدار دریایی امریکا در حمله نیروهای طرفدار ایران به پایگاه امریکایی در لبنان، مهمترین عامل سکوت امریکا همین موضوع بود. باز در سالهای جنگ عراق و ایران، نزدیکی عراق به شوروی مؤید این موضعگیری امریکا بود. با آنکه در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه هفتاد، موقعیت مناسبی برای تسویه حساب میان ایران و امریکا پیش آمد، اما رفتارهای ناهمگون صدام حسین و اشغال کویت از سوی او باعث شد تا ایران دیگر مسأله اصلی امریکا نباشد و در درجه دوم اهمیت قرار گیرد. ایران در حوزه بین المللی راحت ترین دهه خود را سپری کرد و توانست روابط خود با کشورهای منطقه و در رأس آنها عربستان سعودی را به میزان وسیعی بهبود ببخشد. با این همه، ایران باز از جمله اهداف دولت امریکا بود و به ویژه در دوره بیل کلینتون در کنار عراق تحت «سیاست مهار دوجانبه» قرار گرفت و تحریمها برعلیه این کشور با تصمیماتی همچون قانون داماتو شکل مؤثرتری به خود گرفتند.

بعد از حادثه ١١ سپتامبر معادلات تغییر یافتند و این امر روابط ایران و امریکا را وارد مرحله تازه ای ساخت. اشغال افغانستان و عراق، قرار داده شدن ایران در «محور شرارت» و اعلان ایران به عنوان «هدف بعدی» از سوی بسیاری از چهره های امریکایی، باعث تغییرات جدی در سیاست داخلی و خارجی تهران شد. افزایش حملات شبه نظامیان عراقی مورد حمایت ایران از قبیل جیش المهدی به امریکا در سالهای ١٣٨٤-١٣٨٦ و جنگ ٣٣ روزه میان حزب الله و اسرائیل در سال ١٣٨٥ در واقع برآمده از استراتژی دفاعی ایران از طریق نیروهای مورد حمایت خود بود. چنانکه حسن نصرالله در سخنرانی خود به مناسبت بزرگداشت سلیمانی در ٢١ دی ماه به ذکر جزئیاتی از نقش این سردار ایرانی در جنگ مورد بحث پرداخت.

با انتخاب اوباما به عنوان رئیس جمهوری امریکا در سال ١٣٨٨ فصل تازه ای در روابط میان ایران و امریکا گشوده شد. اوباما ضمن بیان اینکه در پی تغییر رژیم در ایران و حمله نظامی به ایران نیست و احترام فوق العاده ای به تاریخ و فرهنگ ایران قائل است، برای نشان دادن حسن نیت خود، حتی بر اعتراضات خیابانی میلیونها معترض ایرانی در اعتراض به نتایج انتخابات چشم فرو بست. اگرچه نامه های اوباما به خامنه ای باعث نرم شدن مواضع رهبر ایران نشد، اما تشدید جدی تحریمها از سال ١٣٩٠ در ظرف دو سال، اقتصاد ایران را در آستانه ورشکستگی قرار داد و در نهایت تفاهم نامه هسته ای (برجام) امضا شد. بدون شک چشم پوشی اوباما بر سیاستهای منطقه ای ایران و از آن جمله سوریه و نیز پذیرش غنی سازی اورانیوم، به عنوان یکی از مراحل حساس هسته ای، از سوی امریکا نقش بزرگی در راضی شدن طرف ایرانی برای این کار داشت.


ترامپ: بازیگری که در نظر گرفته نشده بود

با انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری امریکا آشکار بود که دوران تازه ای برای ایران آغاز شده است. به رغم همه ادعاها درباره غیرقابل پیش بینی بودن ترامپ، با این همه سیاستهای او حداقل در مورد ایران از همان آغاز بسیار باثبات بود. تأکید ترامپ بر مذاکره حتی بعد از به قتل رسیدن قاسم سلیمانی نیز از این منظر دارای اهمیت است. اما یکی از موارد استثنایی و بسیار مهم این وضعیت بعد از حمله موشکی ایران به پایگاه های تخلیه شده در عراق رخ داد. ترامپ در حالی که ژنرالهای ارتش در کنارش حضور داشتند، در اظهاراتی پای ناتو را هم به میان کشید که این نیز نشان از آن داشت که ایران بعد از این باید با دقت بیشتری رفتار کند. اساساً هم تاکنون هیچ حمله ای از سوی ایران یا نیروهای مورد حمایتش نسبت به امریکا صورت نگرفته و انتظار چنین حمله ای هم نمی رود. زیرا در تهران کسی تردیدی ندارد که در صورت پاسخ جدی ایران، ترامپ که به بهانه به قتل رسیدن یک پیمانکار امریکایی و یا دریافت اطلاعاتی مبنی بر حمله به اهداف امریکایی، دو تن از مهمترین مهره های ایران را به قتل رسانده، ٥٢ هدف مورد اشاره خود را مورد حمله قرار خواهد داد. در چنین اوضاعی، ایران دیگر گزینه حمله به پایگاه های تخلیه شده را در دست نخواهد داشت. ایران یا با مقابله به مثل وارد چرخه ای خواهد شد که این کشور را یکصد سال به عقب خواهد برد یا با به جان نخریدن چنین سرنوشتی، پرچم سفید صلح را برخواهد افراشت که هر دو احتمال به معنی فرا رسیدن پایان آن خواهد بود.

مدیریت بد بحران

اینکه حملاتی را که منجر به کشته شدن قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس شد، «١١ سپتامبر ایران» بنامیم، چندان هم اغراق آمیز نیست. سلیمانی نماد دستاوردهای چهل سال اخیر سیاستهای خارجی ایران بود و سعی می کرد در سیاست داخلی ایران به عنوان فردی بی طرف شناخته شود، حتی نامش برای نامزدی ریاست جمهوری نیز مطرح بود و با شخصیتهای اسطوره ای ایران باستان مقایسه می گشت و حتی پس از مرگش  مورد ستایش مقامات رژیم شاهنشاهی نیز قرار گرفت. سلیمانی که در مرکز قدرت نمایی های ایران قرار داشت، بر این باور بود که «امریکا هر لحظه می تواند او را از بین ببرد، اما چون از پیامدهای آن اطلاع دارد، دست به چنین اقدامی نمی زند». از اینرو شوکی که قتل ناگهانی چنین چهره ای با این همه بار نمادین به بار آورد، سبب شد تا بحران ناشی از آن به بدترین وجه ممکن مدیریت شود. به رغم آنکه ده ها هزار بنر با شعار «انتقام سخت» در تهران و دیگر شهرهای کشور به نمایش درآمد، اما در حملاتی که به عنوان مقابله به مثل صورت گرفت، هیچ آسیبی به امریکایی ها وارد نشد و برعکس در اثنای مراسم تشییع جنازه، ده ها ایرانی دیگر جان باختند.

مهمتر از این، اصرار جمهوری اسلامی بر انکار سرنگون کردن هواپیمای مسافربری اوکراینی و تهدید روزنامه نگاران ایرانی خارج از کشور که پیگیر این موضوع بودند، و بعدها ثابت شدن مسئولیت سپاه در این سرنگونی، خشم افکار عمومی را برانگیخت. این اظهار نظر محمود صادقی، از نمایندگان میانه رو که «در حوادث آبان ماه تعداد جان‌ باختگان و مجروحان را کتمان کردید؛ علت سقوط هواپیما را هم اگر می ‌توانستید کتمان می‌ کردید»، دیدگاهی منحصر به شخص او نیست و حوادث اخیر باعث واکنشی اجتماعی گشته، به گونه ای که روزنامه نگاران ایرانی آن را با تیترهای سیاه رنگ در صفحات اول مطبوعات نشان دادند. بسیاری از اشخاص از هنرمندان گرفته تا ورزشکاران و حتی برخی مقامات با توسل به روشهای گوناگون انتقادات خود را ابراز داشته اند. به ویژه، حضور تعداد فراوانی دانشجوی جوان و موفق در میان جان باختگان و انعکاس وسیع داستان زندگی آنان در رسانه های فارسی زبان خارج از کشور باعث احساساتی شدن بیش از پیش مردم ایران می شود.

تصمیم سرنوشت ساز تهران

در مقطع کنونی حکومت که اساساً دچار بحران مشروعیت است و پیوسته به دلایل مختلف با شورشهای کوچک دست و پنجه نرم می کند و از نظر اقتصادی نیز به بن بست رسیده، علیرغم لفاظی های حماسی، در مقام مقابله به مثل، تنها توانست پایگاه های تخلیه شده را مورد هدف قرار دهد و این نشان دهنده گزینه های محدود آن در قبال امریکاست. چنین وضعیتی موجب نومیدی و سرخوردگی وسیع هم توده طرفدار و هم دیگر توده ها می گردد. علاوه بر این، این امر که امریکا با یک عملیات کوچک از نظر فنی، توانست این مهم را به انجام رساند، بحث و گفتگوهای پیشینِ میان نخبگان را تسریع کرد و تأثیر این امر در داخل کشور و نیز نمایندگان خارج نشین آنها از هم اکنون قابل مشاهده است. چهل سال است بخش مهمی از مردم به رغم مشکلات متنوع داخلی و خارجی، بسان آنچه در بالا به نقل از سلیمانی بیان شد، گمان می کردند که کشور از نظر نظامی حتی در مقابل امریکا قدرت بازدارندگی دارد. در ایرانی که تمام روایتگری آن با خطر فروپاشی مواجه است، در حال حاضر جناح منطقی دولت در تلاش است تا خامنه ای و گروه طرفدار جنگ را که در سالهای اخیر پیرامون خویش گرد آورده، متقاعد سازند. می توان گفت در صورتی که در چند ماه آینده، ایران بر سر میز مذاکره با امریکا ننشیند و برعکس ابعاد فعالیتهای هسته ای خود را گسترش دهد و یا از طریق نیروهای تحت حمایت خود اقدام به کشتن نظامیان امریکایی کند، با یکی از فراگیرترین چالشهای سالهای معاصر مواجه خواهد شد. بخش منطقی جامعه برای متوقف ساختن این جریان هر آنچه از دستش بربیاید، انجام خواهد داد، زیرا همه متوجه شده اند که شعارها دیگر معنی و مفهومی ندارند و تصمیم اخیر کشورهای اروپایی درباره برجام، حاکی از آن است که ایران زمان زیادی برای تصمیم گیری ندارد. از این منظر پیامهایی که آیت الله خامنه ای از تریبون نماز جمعه خواهد داد، به اندازه ایران مورد توجه دیگر کشورهای منطقه نیز خواهد بود.


این مقاله برای نخستین بار در تاریخ ٢٦ دی ماه ١٣٩٨ در خبرگزاری آناتولی منتشر شده است.

https://www.aa.com.tr/tr/analiz/iran-yol-ayriminda/1704554
 

مقالات دیگر